تعادل در زندگی
تعادل در زندگی
چگونه لذت بی نهایت را تجربه کنیم
آیا به یاد می آورید یکی از لذتهای کودکی راه رفتن بر لبه باریک جویها یا مسیرهای مشابه آن بوده است یا هیجانی که در کوه پیمایی ها در گذر از مسیرهای بسیار باریک تجربه کرده ایم و حتی یکی از شاخص ترین و مهیج ترین فعالیتهای سرگرم کننده در سیرکها و نمایشهایی از این قبیل راه رفتن بر روی طناب در ارتفاع است ..
چه چیزی در همه اینها مشترک است که به ما احساس رضایت و خشنودی و حتی لذت می بخشد؟
بالاترین لذتها انجام کارهایی است که در آن مهارت داریم و با وجود سخت بودن ما حتی ممکن است زمان را از یاد ببریم.
مسلما هر چه که هست ناشی از فعالیتی است که توانایی و مهارت ما را بروز می دهد و در موارد ذکر شده به عنوان مثال در بالا چیزی که بیش از هر چیزی خودنمایی می کند مهارت حفظ تعادل است.
تعادل چیست و مراد ما از تعادل چیست؟
آیا ما در اینجا قصد داریم مهارت بند بازی یا راه رفتن بر لبه جوی ها و مسیرهای باریک را بیاموزیم پاسخ هم بله است هم خیر. از جهتی واقعا همه ما نیازی به مهارت بند بازی و .. نداریم اما حفظ تعادل رکن اصلی در برآورده نمودن نیازها و حل مشکلات در ابعاد گوناگون است. اما ببینیم واقعا منظور ما از تعادل چیست؟
وقتی به لغتنامه های فارسی مراجعه می کنیم ” تعادل” را به معنای با یکدیگر راست امدن ، هم سنگی ُ،با هم برابر شدن و .. آورده اند
اما مراد ما از تعادل ایجاد توازن در میان چند چیز به نحوی است که برایند آنها در کنار هم برای ما بهترین نتیجه ممکن را ببار آورند. و این لزوما به معنای برابری مولفه ها و تساوی از لحاظ اهمیت و اولویت نیست. و بصورت خلاصه بجای استفاده از ترکیب حفظ تعادل از واژه تعادل استفاده می کنیم.
و آنچه که ما در مورد اثر تعادل بر آن می خواهیم صحبت کنیم حفظ تعادل در زندگی در اموری است که در دایره کنترل و اختیارات ما برای رسیدن به حداکثر موفقیت امکان پذیر است.
پس قرار نیست همانند غر غروها بشینیم و درباره چیزهایی که درباره آنها هیچ اختیار یا کنترلی نداریم حرف بزنیم یا بدنبال مقصری بگردیم که مشکلات را گردن او بیاندازیم بلکه بجای نمی شود به دنبال چگونه می شود بگردیم و این خلاصه ای از مسئولیت پذیری در قبال زندگی خود مخصوصا ایجاد تعادل در زندگی است.
اصلا چرا گیر داده ایم به تعادل؟
شاید این سئوال پیش بیاید اصلا این موضوع چه اهمیتی در زندگی ما و در رسیدن به موفقیت و کامیابی ما دارد ؟
که اولین چیزی که به عنوان پاسخ اولیه می شود مطرح کرد این است که انسان یک موجود با ابعاد مختلف و نیازها و خواسته ها است که برای برآوردن نیازها به گونه ای که هیچکدام از قلم نیافتد نیاز به آگاهی و شناخت در مورد آنها است.
یکی از ساده ترین دسته بندی ها بعد جسمی و بعد روحی انسانها است که هر کدام بنا به نیازهای خاص خود می تواند به زیر شاخه های مختلفی تقسیم بندی شود:
مثلا نیازهای فیزیکی و جسمی را به نیاز به اکسیژن یا هوای سالم برای نفس کشیدن و آب و غذای کافی و سالم و سرپناه و محل امنی برای استراحت و سکنی و … که این کلی ترین دسته بندی ممکن برای امکان ادامه حیات و زندگی است.
و برای نیازهای روحی خود می شود احساس امنیت و سلامت روانی ، برآورده شدن نیازهای روحی و عاطفی مثل احساس تعلق و میل به دیده شدن و تایید شدن و مقبولیت در میان افرادی که به آنها وابستگی و در سطح پایین تر تعامل داریم که به طور خلاصه در سه مولفه استقلال و شایستگی و ارتباط می توان بررسی نمود.
مسلما این دسته بندی ها تنها کلیتی را در مورد نیازهای انسان بیان می کند و اگر بخواهیم در هر یک با دقت نظر عمیق شویم می توان لیست بلند بالایی از ابعاد جسمی و روحی و نیازهای منشعب از آن بنویسیم .اما نکته اصلی مهم این است که برای کسب موفقیت و کامیابی باید بین اینها یک هماهنگی و تعادل برقرار شود تا توجه بیش از حد به یکی سبب از نظر دور ماندن دیگری و بالتبع خسارتهایی در آینده نشود.
خواستن کافی نیست!!
حال که بصورت خلاصه در مورد اهمیت موضوع حفظ تعادل در زندگی صحبت کرده ایم باید بگوییم شناخت و اگاهی تنها شرط مورد نیاز تغیییر نیست بلکه تنها شرط لازم است که بدانیم چه می خواهیم اما شرط دیگر عملگرایی و اقدام کردن به دانسته هاست. این که بدانیم چگونه تعادل را در زندگی برقرار کنیم . عامل بعدی بهینه کردن قوا و منابع برای ساماندهی امور در برقراری تعادل در زندگی است. و منظور از قوا تمام منابع انرژی جسمی و روحی و روانی است که مانند سوخت به انجام رساندن فعالیتهای فیزیکی و ذهنی ماست که خود یکی از منابع ما نیز هست و ما منابع دیگری چون زمان و آمادگی ذهنی و تمرکز و .. داریم. و مرحله بعد نقشه راهی است که ما بر اساس اهداف و رسالتهای خود در زندگی و اولویتها و ارزشها و باورها برای خود ترسیم کرده ایم. و هزاران پارامتر دیگر که فعلا ما قصد نداریم به انها بپردازیم.
اما یک نکته بسیار مهم است این است که نسخه و برنامه یکسانی برای افراد مختلف برای برقراری تعادل در زندگیشان وجود ندارد و هر کسی با توجه به اصول و ارزشها و اهداف و خواسته هایش باید تعادل و برقراری آن را برای خودش شخصی سازی کند. چرا که پژوهشها نشان می دهد برنامه یکسان برای افراد مختلف با نیازها و خواسته ها و ارزشهای مختلف فقط برای عده ای جوابگو خواهد بود که درصد کمی از افراد جامعه را تشکیل می دهند. و این استاندارد سازی بدرد همه افراد نمی خورد.
اما آنچه همه افراد به آن شدیدا نیازمند هستند سلاح مخفی افراد یا “توسعه فردی” است که منظور ما مهارتهایی است که هر فرد می بایست برای برقراری این تعادل در زندگی بیاموزد و متاسفانه کمترین توجه در سیستمهای آموزشی به آن شده است و یا با رویکردهای غیر علمی و عملی انجام شده است. پس این جای خالی را باید خودمان با یادگیری و عمل برای کسب نتیجه بهتر را پر کنیم.
حالا چه کنیم؟
با توجه به انچه که گفتیم رضایتها و خشنودی ما در اثر برقراری تعادل در زندگی بواسطه آگاهی از نیازها و تواناییها و اهداف و مهارتهایی است که برای آن لازم داریم. و در نهایت به چند نمونه از مهارتها اشاره مختصری کردیم و یک دسته بندی کلی برای این مهارتها به عنوان سلاح مخفی افراد با عنوان “توسعه فردی” کردیم.
ما قصد داریم در مقالات بعدی به تک تک این کلید واژه ها بپردازیم و مفصل تر در مورد چرایی و چگونه به اجرا در اوردن آنها صحبت کنیم.
اما برای نتیجه هر چه بهتر نیازمند لطف و توجه شما در بیان دغدغه های اصلی خودتان در هر یک از موضوعات داریم تا بتوانیم مطالبی کاربردی و مفید ارائه بدهیم.
از اینکه با به اشتراک گذاشتن نقطه نظرات و انتقادات خود ما را در این مهم یاری می کنید کمال و تشکر وقدردانی را داریم.
دیدگاهتان را بنویسید